تحولات منطقه

چگونه یک فقیه، بی‌آنکه سخنرانی کند، مربی جان‌ها می‌شود؟ این گفت‌وگو، بازخوانی مرجعیت در زیست آیت‌الله میلانی است؛ مرجعی که با وقار، بصیرت نافذ و اشک‌های خلوت، اخلاق را نه به زبان، بلکه با تمام وجودش درس می‌داد.

اخلاق را بر فقاهت مقدم می‌دانست
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

برخی انسان‌ها در تاریخ دین و اندیشه، تنها با آثار و درس‌هایشان شناخته نمی‌شوند؛ بلکه با «حال»شان در ذهن‌ها می‌مانند. حالِ کسانی که سخنشان ادامه سکوت است، رفتارشان درس است و زیست روزانه‌شان، شرحی نانوشته از معنویت. مرجعیت شیعه، در چنین بزنگاه‌هایی، نه فقط جایگاه صدور فتوا، که پناهگاهی اخلاقی و تربیتی می‌شود؛ جایی که شاگردان، پیش از آنکه اصول فقه بیاموزند، راه ساختن خویشتن را فرا می‌گیرند. روایت پیش‌رو، تلاشی است برای نزدیک‌شدن به همین لایه کمتر دیده‌شده از مرجعیت؛ لایه‌ای که معمولاً در حاشیه کتاب‌ها می‌ماند و تنها در خاطرات اهلِ بیتِ خانه و خلوت آشکار می‌شود. این گفت‌وگو، دروازه‌ای است به درون خانه‌ای که سال‌ها، مرکز ثقل فقاهت، زهد و تربیت در حوزه خراسان بود. خانه‌ای که صاحبش، آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی، نه تنها به عنوان یکی از ارکان احیای حوزه علمیه مشهد شناخته می‌شد، بلکه در حافظه شاگردان و نزدیکانش، به وقار، سکوت، بصیرت و مراقبه‌ای مداوم شهره بود. اما شناخت این ساحت درونی، فقط با مطالعه متون فقهی و گزارش‌های تاریخی حاصل نمی‌شود. برای رسیدن به آن، باید پای سخن کسی نشست که نه از بیرون، که از درون این زیست معنوی روایت کند. در این گفت‌وگو، آیت‌الله سیدعلی میلانی، از علمای برجسته حوزه علمیه قم و برادرزاده آیت‌الله العظمی میلانی که آشنایی نزدیکی با وی دارد، از تجربه همراهی خود در سال‌های پایانی حیات آن مرجع بزرگ سخن می‌گوید؛ سال‌هایی که به امر مستقیم عمویش، در مشهد ساکن شد و از نزدیک‌، شاهد خلوت‌ها، سلوک تربیتی، عبادت‌ها و مواجهه‌های انسانی او بود. آنچه روایت می‌شود، صرفاً خاطره نیست؛ نوعی «شهادت از درون خانه» است؛ روایتی که اعتبارش را از هم‌نفسی، هم‌زیستی و شاگردی می‌گیرد. محور اصلی این گفت‌وگو، اخلاق است؛ اما نه اخلاق به مثابه مجموعه‌ای از توصیه‌ها، بلکه اخلاق به عنوان نتیجه طبیعی تهذیب نفس. از وقاری که در نشست و برخاست جلوه می‌کرد، تا بصیرتی که پیش از بیان پرسش، زخم دل‌ها را می‌دید؛ از اشک‌هایی که در خلوت جاری می‌شد، تا نگاهی که میان «گناه» و «گناهکار» مرز می‌کشید. این روایت، نگاه ما را به مرجعیت از کرسی وعظ و خطابه و تدریس، به اندرونی خانه آنها می‌برد و نشان می‌دهد چگونه یک فقیه، بی‌آنکه سخنرانی کند، مربی جان‌ها می‌شود. متن پیش‌رو، دعوتی است به بازخوانی معنای مرجعیت، آن‌گونه که در زیست یک مرد الهی متجلی شده است؛ مرجعیتی که حیات ظاهری‌اش، بیش از هر چیز، درس زندگی بود.

تجلی اخلاق در کالبد رفتار؛ «من فریفته وقارم»

وقتی آیت‌الله سید علی میلانی از عموی بزرگوارشان سخن می‌گویند، پیش از آنکه به مقام فقاهت یا خدمات اجتماعی ایشان بپردازند، با حسرتی شیرین بر مهم‌ترین وجه شخصیت ایشان انگشت می‌گذارند: «آنچه خیلی خیلی مهم است و بایستی برای اهل علم و طلاب مطرح شود، جنبه‌های معنوی ایشان است. این جنبه‌ها اگر خوب بیان شود، برای همه ما درس تربیتی خواهد داشت.» این سلوک، محصول یک عمر کار کردن روی نفس بود. اخلاق برای آیت‌الله میلانی، مجموعه‌ای از قوانین رفتاری نبود؛ بلکه نتیجه طبیعی و آرامش درونی‌ای بود که با ریاضت و تهذیب به دست آورده بودند. این روح مهذب، در جزئی‌ترین رفتارها خود را نشان می‌داد. آیت‌الله سید علی میلانی با یادآوری آن روزها می‌گوید: «ایشان در نشست و برخاست، فوق‌العاده مقید به آداب بودند. هرگز صدایشان را بلند نمی‌کردند و هنگام خنده، قهقهه سر نمی‌دادند. تواضعشان اما شگفت‌انگیز بود. ایشان، مرجع تقلید، شب‌ها در جلسات عمومی، عمداً دم در حیاط منزل می‌نشستند تا به هرکس که وارد می‌شود، احترام بگذارند و از جای برخیزند. این کار، یک درس عملی بزرگ در شکستنِ مَنیَّت در برابر مؤمنین محسوب می‌شد.» این رفتارها، خود یک مکتب تربیتی صامت بود؛ کلاسی که استادش با عمل درس می‌داد، نه با کلام. «به یاد دارم در یکی از همین موقعیت‌ها، در جمع ما بچه‌ها فرمودند: من فریفته وقارم.» این یک جمله کلیدی و یک وصیت‌نامه اخلاقی بود. ایشان فقط نمی‌گفتند باوقار باشید، بلکه از علاقه عمیق و شیفتگی خود به این صفت خبر می‌دادند. این یعنی وقار و متانت، برای ایشان به یک ارزش محبوب و دوست‌داشتنی تبدیل شده بود و ما را دعوت می‌کردند که به این زیبایی اخلاقی دل ببندیم. افسوس که ما آن‌گونه که ایشان می‌خواستند، نشدیم و هنوز نیازمند چنین مربیانی هستیم.»

بصیرتی فراتر از دیدن؛ «شما قبح فاعلی پیدا نکرده‌ای!»

وقتی روح از ناخالصی‌ها پاک شود، چشم دل باز می‌شود؛ بصیرتی که از ظواهر عبور کرده و حقایق پنهان را می‌بیند. کرامات اولیای الهی، شعبده و خرق عادت نیست، بلکه دیدن واقعیت از پنجره همین روحِ صیقل‌خورده است. آیت‌الله میلانی صاحب چنین روح شفافی بودند و آیت‌الله سید علی میلانی، روایتی شگفت‌انگیز از این بصیرت را به یاد دارند: «در محضرشان بودیم که طلبه‌ای جوان با چهره‌ای درهم و روحی آشکارا مضطرب وارد شد. پیش از آنکه کلمه‌ای بر زبان آورد یا از حالش بگوید، مرحوم آقا با همان نگاه نافذ و در عین حال پدرانه‌شان، کلامی فرمودند که هم مرهم بود و هم راهکار: "شما قبح فعلی پیدا کرده‌ای، قبح فاعلی پیدا نکرده‌ای. استغفار کن و به حرم مطهر مشرف شو."» این جمله، فقط یک خبر غیبی نبود؛ یک نسخه شفابخش و دقیق تربیتی بود. «ما که شاهد این صحنه بودیم، کنجکاو شدیم. بعداً که ماجرا را پیگیری کردیم، فهمیدیم آن طلبه در مسیر مشهد، در قطار با خانواده‌ای غیرمقید به حجاب هم‌سفر بوده و ذهنش درگیر شده بود. صبح که به مشهد می‌رسد، چنان از خودش و از ساحت امام رضا(ع) شرمگین بوده که پای رفتن به حرم مطهر را نداشته است.» در آن بزنگاه شرم و تردید، آیت‌الله میلانی نه تنها ضمیر آشفته او را خواندند، بلکه بزرگ‌ترین گره روحی‌اش را باز کردند. «ایشان با جدا کردن حساب "فعل قبیح" از "فاعل"، به او فهماندند که یک لغزش، هویت ایمانی تو را نابود نکرده است. تو هنوز همان مؤمنی هستی که برای زیارت آمده‌ای و راه توبه بسته نیست. این نگاه حکیمانه که گناهکار را از گناهش جدا می‌بیند، اوج مهربانی یک مربی الهی است. اینکه ایشان از کجا این راز را می‌دانستند؟ این یکی از همان حالات معنوی بود که برایشان ملکه شده بود و ما نمونه‌هایش را بارها از ایشان دیده بودیم.»

در خلوت اُنس؛ اشک در مصحف و راز و نیاز در سحر

آن کوه وقار و آرامش، آن چشمه بصیرت و حکمت، از دو شاهراه اصلی سیراب می‌شد: اُنس با کلام خدا و نجوا با حضرت دوست در خلوت سحر. این دو، نیروگاه معنوی آیت‌الله میلانی بودند؛ دو بالی که روح ایشان را هر روز به پروازی تازه می‌بردند. «دو برنامه عبادی بود که ایشان با تعهدی وصف‌ناشدنی به آن پایبند بودند. اولی، تلاوت قرآن مجید. اما این یک قرائت معمولی نبود؛ یک گفتگوی زنده و حضوری با خداوند بود. هر روز در اتاق را به روی خود می‌بستند و به خلوتی عاشقانه فرو می‌رفتند. ما گاهی از پشت شیشه، شاهد آن صحنه‌ها بودیم؛ می‌دیدیم که چگونه با تدبر در آیات، حالشان دگرگون می‌شد، شانه‌هایشان می‌لرزید و اشک، بی‌اختیار بر محاسن سپیدشان فرو می‌ریخت. آن اشک، گواهی می‌داد که ایشان کلام وحی را نه فقط با چشم، که با تمام سلول‌های وجودشان می‌خواندند و لمس می‌کردند.» شاهراه دوم، سحر بود؛ همان میعادگاه عارفان. «تهجد و نماز شب ایشان هرگز ترک نمی‌شد. آن بیداری در دل شب و آن راز و نیازهای خالصانه، منبع اصلی انرژی روحی و معنوی ایشان بود. اگر برکتی در زندگی و کلامشان جاری بود، بی‌تردید از چشمه زلال همین خلوت‌های سحری می‌جوشید.» و در قلب این عبادات، یک محور همیشه حاضر بود: عشق به ساحت مقدس ولی‌عصر(عج). «ارادت ایشان به امام زمان(عج) خارج از وصف بود. یاد حضرت، جزو جدایی‌ناپذیر زندگی‌شان بود. همواره خودشان به یاد ایشان بودند و ما و دیگران را نیز تشویق می‌کردند که برای فرج دعا کنیم و در گرفتاری‌ها، دست به دامان آن حضرت شویم. تأکید دائمی بر یاد امام زمان(عج)، یکی از مهم‌ترین وصیت‌های عملی ایشان به ما بود که هرگز فراموش نمی‌کنیم.»

شهادت از درون خانه؛ «به امر ایشان به مشهد آمدم»

و اینجاست که حلقه این روایت تکمیل می‌شود و مهر اعتبار بر تمام این خاطرات می‌خورد. این تصویرهای معنوی، روایتی از یک ناظر بیرونی یا یک شاگرد صرف نیست؛ بلکه شهادتی است از زبان کسی که به لطف و عنایت ویژه آن عالم ربانی، محرم خلوت‌خانه او بوده است. آیت‌الله سید علی میلانی، حضور خود در مشهد را نه یک اتفاق، که تقدیری برخاسته از یک فرمان محبت‌آمیز می‌دانند: «در آن روزهای پرآشوب نجف که به خاطر مسائل سیاسی درس‌ها تعطیل شده بود، ایشان نامه‌ای فرستادند و به من امر کردند که به مشهد بیایم. با اینکه خودشان اولاد و نوه‌های فراوانی داشتند، این لطف خاص را به من داشتند. آمدن من به مشهد، به امر ایشان بود و آن چند سال آخر عمر شریفشان، من در داخل منزل و از نزدیک‌ترین فاصله در خدمتشان بودم...» این نزدیکی، تمام آنچه شنیدیم را از یک خاطره‌نگاری، به یک شهادت زنده از قلب آن خانه بدل می‌کند. گواهی بر اینکه آیت‌الله العظمی میلانی(ره)، دو شخصیت جداگانه نداشتند؛ آن مرجع تقلیدی که بر مسند فقاهت می‌نشست، همان عارفی بود که در سحرگاه اشک می‌ریخت؛ و آن فقیه بزرگی که حوزه را احیا کرد، همان مربی مهربانی بود که گره از روح یک طلبه جوان می‌گشود. او تنها یک مرجع نبود؛ خود، مکتبی زنده از اخلاق، عرفان و بندگی خالصانه بود.

منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha